سفارش تبلیغ
صبا ویژن
JavaScript Codes

تیر 1388 - انرژی مثبت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مضرات اولین عشق

ارسال شده توسط ازاد در 88/4/15:: 3:5 عصر
 

عشق nanjoon.com

امروزه نحوه انتخاب همسر مخصوصاً در شهرهای بزرگ به تدریج در حال تغییر است و با مرور زمان نقش خانواده‌ها در انتخاب همسر برای فرزندانشان کاهش میابد. بعضی از پسرها می‌گویند ترجیح می‌دهند با چند دختر، دوست شوند تا با شناخت هر کدام از آنها یکی را برای ازدواج انتخاب کنند. بعضی از دخترها هم همین ادعا را دارند. بعضی از دخترها و پسرها هم وقتی چنین رفاقت‌هایی برقرار می‌کنند برای توجیه کارشان مدعی می‌شوند قصد ازدواج دارند و دنبال شخص مناسب و دلخواه شان برای وصلت هستند.

برای بررسی و ارزیابی منافع و مضرات روحی و روانی و اجتماعی دوستی دخترها و پسرها با هم، بهتر است یک‌بار فرایند این دوستی‌ها را بررسی کنیم. البته ما در اینجا به جنبه‌های شرعی و حلال و حرام این موضع نمی‌پردازیم و فقط از ابعاد فردی و روحی چنین رفاقت‌هایی را تحلیل خواهیم کرد. البته فراموش نکنید که تعداد زیادی از دخترها و پسرها.  هرگز چنین ارتباطات و دوستی‌هایی را تجربه نمی‌کنند.

برقراری اولین ارتباط با جنس مخالف، به نحوی که براساس عرف جامعه به این ارتباط ، داشتن «دوست دختر» یا «دوست پسر» گفته شود ، سن و سال مشخص ندارد. چون برقراری این ارتباط یک فرایند فیزیولوژیک مثل بلوغ نیست که بتوان گفت حدوداً در چه سنی اتفاق می‌افتد. آنچه در این مورد می‌تواند بسیار تأثیرگذار باشد نوع تربیت خانوادگی، میزان پایبندی به اصول اخلاقی و مذهبی، محدوده نظارت خانواده‌ها بر فرزندان، مقدار تحریک شدن غریزه جنسی، رفتار و اعمال دوستان و اطرافیان، تعداد برخوردهای روزانه‌ با جنس مخالف آماده برای برقراری ارتباط و شرایط اجتماع و نوع نگاه جامعه به این موضوع است.


خدایا با من حرف بزن!

ارسال شده توسط ازاد در 88/4/15:: 1:18 عصر

کودک نجوا کرد: خدایا با من حرف بزن،مرغ دریایی آواز خواند، کودک نشنید.

پس کودک فریاد زد خدایا با من حرف بزن!رعد در آسمان پیچید ولی کودک گوش نداد،

کودک نگاهی به اطراف کرد و گفت خدایا بگذار ببینمت،ستاره ای درخشید ولی کودک توجهی نکرد،

فریاد زد خدایا به من معجزه ای نشان بده و یک زندگی متولد شد ولی کودک نفهمید!

با ناامیدی گریست:خدایا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اینجایی،

بنابراین خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد… ولی کودک پروانه را کنار زد و رفت…..


مهربان من ! ...همراه همیشگی ام باش ... !

ارسال شده توسط ازاد در 88/4/15:: 1:11 عصر

به نام تو !...

تو...ای تنها هدایتگر من ...آرامش بخش من...

تو................................................................................!

تو ! خدایی که هر لحظه زندگی ام را با بهترین هایی که برای من به ارمغان می آوری سرشار میکنی .

تو ...! تنها نازنینی که همیشه مرا در آغوش مهربانت گرفتی و مهر و عشقی ناب به من هدیه کردی...

خدای من ... خدای مهربانم ...دریاب حال مرا ...

میدانم ... در حقت کوتاهی کرده ام...بگذر از من مهربانا ...هرگز نمیگویم که تو ! را فراموش کرده ام...محال است که این را بگویم ...محال .

فقط...مدتی ست که...تو ! خوب میدانی...اتفاقاتی ... افکاری ... مرا به خود مشغول کرده ست ... که به لطف تو ! ای مهربان ...به عنایت و توجه تو ! ای بیکران ...ایمان دارم ... و یقین دارم که همه چیز به بهترین شکل به انجام خواهد رسید و من با داشتن تو ! خوشبخت ترین خواهم بود .

عاشقم بر تو ! ای تنها تکیه گاه زمین و آسمان من . ای مهربان قدرتمند .

ای قادر بلند مرتبه و متعال ...دوستت دارم ...

ای خدای مهر و عشق...!

دستم را بگیر ...!

خوشبخت ترینم کن ...!

به من محبت کن ...به من آرامشی عطا کن که تو ! را بیش از پیش در تار و پود زندگی ام بیابم .

سپاس ! سپاس ! سپاس ... برای هر آنچه که به من از مهر بی حسابت به ارمغان آوردی...و همواره ...می آوری .

چشم براه مهربانی ها و راهنمایی های تو ! هستم ... همیشه ! و هر لحظه .

مگذار خطا کنم ...مگذار ای قادر متعال ... که تویی ! که بر همه امور زندگی ام آگاهی .


جاپای خدا

ارسال شده توسط ازاد در 88/4/15:: 12:58 عصر

در هر صحنه دو جفت جای پا روی شن دیدم.

یکی متعلق به من و دیگری متعلق ب

وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم.

متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگی ام فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است.

همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است.

این برایم واقعا ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم:    “خدایا تو گفتی اگر دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود. ولی دیدم در سخت ترین دوران زندگی ام فقط یک جای پا وجود داشت.

 نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی

خدا پاسخ داد: بنده بسیار عزیزم من در کنارت هستم وهرگز تنهایت نخواهم گذاشت.

اگر در آزمون ها فقط یک جفت جای پا دیدی زمانی بود که تو را در آغوشم حمل می کردم.

خدا همیشه با ماست

خُدایا

برای من خواندن اینکه ساحل ها نرم است کافی نیست می خواهم پای برهنه این نرمی را حس کنم

معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد برای من بیهوده است

 


مهربانا

ارسال شده توسط ازاد در 88/4/15:: 12:56 عصر

می دانم که تا تو راهی نیست

می دانم که آسمان فیض و رحمتت همه جا بر سرم سایه دارد

می دانم که دستهای سبزت همیشه پشت و پناهم است

می دانم که تو تنها نگران لغزشهای ناتمام من هستی

 

امّا

 

نمی دانم

چرا هر روز که می گذرد از تو دورتر می شوم

دلم را به دست آب می سپارم و سبزی روحم را به شیرینی ناپایدار و فریبنده ی گناهان

 

کمکم کن

 

من این لذتها را به بهای دوری از تو نمی خواهم

من تو را می خواهم تنها تو را

ای مهربانترین مهربانان

مهربانا


خدایا دوست دارم

ارسال شده توسط ازاد در 88/4/15:: 12:53 عصر

خدایا

چه لحظه هایی که در زندگی تو را گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی

چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم  نکردی

چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی

چه روزهایی که سرم تو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر میکردم تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم ، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاح من است

خدایا

وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی

وقتی از آدم های دور و برم دلم گرفت و دنیا غم هاش رو بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی

خدایا

تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ، به گریه هام دلیل دادی ، به زندگیم ، به نفس کشیدنم رنگ دادی

وقتی قلبم تپید تو همه عظمت و بزرگیت رو تو قلب کوچک و خسته ام جا دادی

وقتی دوستام درددلاشون را برام گفتن و من خالصانه رو به درگاهت براشون دعا کردم فهمیدم که غم و غصه های دیگرون بارش سنگین تر از از غصه های خودمه اون وقت تو وجودم شیرینیه به یاد دیگران بودن رو چشیدم

وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتی فهمیدم این معادله زندگیه نه غصه خوردن واسه نداشته هاش نه شاد بودن واسه داشته ها

و وقتی به ازای نداشته ها  بهم چیز های دیگه ای دادی اونوقت به بزرگی و مهربونیت بیشتر پی بردم و فهمیدم بیشتر از اون چه که هستی باید مهربون باشی

خدا جونم خیلی دوست دارم خیلی زیاد و به خاطر همه چیز ممنون

خدایا به خاطر سه چیز سپاسگذارم

دادن هایت    ندادن هایت    گرفتن هایت

دادن هایت را نعمت ، ندادن هایت را رحمت ، گرفتن هایت را  حکمتخدایا

چه لحظه هایی که در زندگی تو را گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی

چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو فراموشم  نکردی

چه ساعت هایی که غرق در شادی و غرور، تو رو که پشت همه موفقیت هام قایم شده بودی از یاد بردم اما تو همیشه به یادم بودی

چه روزهایی که سرم تو لاکم کردم و توی غصه هایی که فکر میکردم تو برای تلافی کارهای بدم برام فرستادی دست و پا زدم ، اما تو همیشه کاری کردی که به صلاح من است

خدایا

وقتی خسته از همه جا و همه کس ناامیدانه به تو پناه آوردم تو پناهم دادی

وقتی از آدم های دور و برم دلم گرفت و دنیا غم هاش رو بهم ارزونی کرد تو به قلبم آرامش دادی

خدایا

تو با حضورت به خنده هام هدف دادی ، به گریه هام دلیل دادی ، به زندگیم ، به نفس کشیدنم رنگ دادی

وقتی قلبم تپید تو همه عظمت و بزرگیت رو تو قلب کوچک و خسته ام جا دادی

وقتی دوستام درددلاشون را برام گفتن و من خالصانه رو به درگاهت براشون دعا کردم فهمیدم که غم و غصه های دیگرون بارش سنگین تر از از غصه های خودمه اون وقت تو وجودم شیرینیه به یاد دیگران بودن رو چشیدم

وقتی بهم بخشیدی و ازم گرفتی فهمیدم این معادله زندگیه نه غصه خوردن واسه نداشته هاش نه شاد بودن واسه داشته ها

و وقتی به ازای نداشته ها  بهم چیز های دیگه ای دادی اونوقت به بزرگی و مهربونیت بیشتر پی بردم و فهمیدم بیشتر از اون چه که هستی باید مهربون باشی

خدا جونم خیلی دوست دارم خیلی زیاد و به خاطر همه چیز ممنون

خدایا به خاطر سه چیز سپاسگذارم

دادن هایت    ندادن هایت    گرفتن هایت

دادن هایت را نعمت ، ندادن هایت را رحمت ، گرفتن هایت را  حکمت

 

خدایا دوست دارم


سخنان بزرگان و دانشمندان ایران و جهان

ارسال شده توسط ازاد در 88/4/10:: 1:26 صبح

جبران خلیل جبران : گنجی که در اعماق نامحدود شما حبس شده است ، در لحظه ای که خود نمی دانید ، کشف خواهد شد .

 

 اُرد بزرگ : کسی که می ماند و نمی پرد به یک راز بزرگ آگاه گشته و آن فلسفه پرواز است.

 

 نانسی سیمس :هر روز همان روز را زندگی کن و بدین سان تمامی عمر را زندگی کرده ای. ....



ادوارد فیلیپس : مردی که اشتباه نکند ارزش کارهای بزرگ را نخواهد داشت .


اُرد بزرگ : ترس از جدایی ، جدایی ببار می آورد .


فردریش  نیچه :حتی از میان پر دلترین کسانمان چه اندک اند آنان که دانایی خویش را تاب توانند آورد.


کمار : تمرکز در معنای اصلی و درست کلمه توانایی دقت و توجه ذهن روی یک موضوع واحد است.


بودلر : شعر راستین ، انکار بی داد است.


جبران خلیل جبران : کسی که بخشش می کند زمانی به نشاط واقعی دست می یابد که پس از جستجوی فراوان نیازمندی را پیدا کند که عطای وی را بپذیرد .تلاش برای یافتن چنین شخصی ، از ایپار لذت بخش تر است .


بولور : افکار ما بسان درختان نارنج در گلدان نگهداری می شوند . به نسبت بزرگی گلدانی که ریشه های آنها را در خود زندانی دارد رشد می کند .


اُرد بزرگ : تن پوشی زیباتر از خوی نیکو نمی شناسم .


آلجر : مردمان غالباً نقص دلیل خویش را با خشم می پوشانند .


جبران خلیل جبران : درختان شعرهایی هستند که زمین بر آسمان می نویسد و ما آنها را بریده و از آنها کاغذ می سازیم تا نادانی و تهی مغزی خویش را در آنها به نگارش درآوریم .


اُرد بزرگ : توان آدمیان را، با آرزوهایشان می شود سنجید.


بزرگمهر  : خود را با هوس نزدیک مکن که خرد از تو روی بر می تابد .


فردریش  نیچه :خدا پنداریست ! اما چه کسی است که این پندار را بیاشامد و نمیرد؟


بورنز : ازدواج مثل اجرای نقش? جنگی است که اگر انسان یک مرتبه اشتباه نماید کارش تمام شده و دیگر جبران آن به هیچ صورت نمی شود .


بردون : با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد .


کونگ تین گان : فرزانگان سخن نمی گویند، بلکه با استعدادان سخن می گویند و تهی مغزان بگومگو می کنند.


ارد بزرگ : چهارچوب فرازمندی شهر در دو چیز است نخست  گرامی داشت آدمیان و دگر دیوار .


ادوارد یانک : تولد چیزی غیر از آغاز مرگ نیست


فردریش  نیچه :خیر و نباید همگانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند.


کولتون : افرادی هستند که نور چشمی شانس و اقبالند و هر وقت سقوط می کنند مانند گربه روی دو پا بر زمین می نشینند .


تورئو : حقیقتی از این سراغ ندارم که انسان می تواند با تلاش زندگی خود را  متعالی سازد .


جبران خلیل جبران : و مردم هرگز نمی دانند پیشوا جز ذات عظیم آنها که به سوی آسمان سیر می کند ، شکاری ندارد .


اُرد بزرگ : پیرامونیان ما چه بخواهیم و یا نخواهیم بر اندیشه های ما رخنه و اثر خواهند کرد .
ادامه مطلب...

سخنانی زیبا از شکسپیر

ارسال شده توسط ازاد در 88/4/10:: 1:23 صبح

آرزو، امید

از دست دادنِ امیدی پوچ و آرزویی محال خود موفقیت و پیشرفت بزرگی است.
 
*****
اجتماع

آیا همه برادر نیستیم؟ نوع بشر باید خود را برادر همدیگر بدانند.

*****
اخلاق

من همیشه میل دارم از اشخاص نجیب پیروی کرده و از آنان چیز بیاموزم.


*****

شکیبایی
موفقیت‌هایی که نصیب بشر شده عموما در سایه تحمل و بردباری بوده است.


*****


انسان

آیا می‌دانید که انسان چیست؟ آیا نسب و زیبایی و خوش اندامی‌و سخنگویی و مردانگی و دانشوری و بزرگ منشی و فضیلت و جوانی و کَرم و چیزهای دیگری از این قبیل، نمک و چاشنی یک انسان نیستند؟



*****
ثروت

هرکس فقیر و قانع باشد ثروتمند است.


*****

اندیشه
ای فتنه و فساد تو چه زود در اندیشه مردان نومید رخنه می‌کنی.


*****

تملق

تملق خوراک ابلهان است.

*****
جوانی

جوانی جرعه ای است فرح انگیز ولی حیف که به پیری آمیخته می‌شود.

*****
حقیقت

آنچه را داریم و از آن لذت می‌بریم چندان که باید ارزش نمی‌نهیم و قدر آن را نمی‌شناسیم و چون از دست برود به ارزش آن پی می‌بریم، در این هنگام است که به این حقیقت متوجه می‌شویم تا مالک چیزی هستیم از مالکیت خود بی خبریم.


جذب مشتری در 46 ثانیه!!

ارسال شده توسط ازاد در 88/4/10:: 1:21 صبح

تجارت الکترونیک (e-commerce) سالانه بیش از 500 میلیارد دلار گردش مالی تجارت جهانی را در اختیار دارد. این نوع خاص از تجارت که از اوایل دهه 90 میلادی آغاز شد، به دلیل سهولت در بکارگیری آن و داشتن مولفه ‌هایی مانند سرعت، دقت و امنیت، از مشتری مداری بسیاری برخوردار شد که در اینترنت،نمونه‌های زیادی از آن را می‌توان مشاهده کرد.


سایت ‌هایی مانند ebay.com یا amazon.com یا بخش خرید و فروش گوگل froogle.com به عنوان برترین ‌های تجارت الکترونیک در وب شناخته می‌شوند.
ش
در این نوشتار قصد داریم تا راهکارهای مهم در کسب موفقیت در تجارت الکترونیک را برای خوانندگان محترم، تشریح کنیم. این 12 نکته می‌تواند راهگشای خیلی از موفقیتهای بزرگ، در فرمت ‌های ساده باشد

به خاطر خودم !؟

ارسال شده توسط ازاد در 88/4/10:: 1:17 صبح
مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت  نفس های آخرش را می کشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیرمرد نالان راه خود را می گرفتند و می رفتند. شیوانا از آن جاده عبور می کرد. به محض اینکه پیرمرد را دید او را بر دوش گرفت تا به مدرسه ببرد و درمانش کند.
یکی از رهگذران به طعنه به شیوانا گفت:" این پیرمرد فقیر است و بیمار و مرگش نیز نزدیک! نه از او سودی به تو می رسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد باعث می شود. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چی به او کمک می کنی!؟"
شیوانا به رهگذر گفت:" من به او کمک نمی کنم!! من دارم به خودم کمک می کنم. اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم چگونه روی به آسمان برگردانم و از خالق هستی تقاضای هم صحبتی داشته باشم. من دارم به خودم کمک می کنم !"

   1   2   3      >


بازدید امروز: 42 ، بازدید دیروز: 8 ، کل بازدیدها: 36057
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن